امروز 4/7/1391 خلیل آباد بودم. وقتی داشتم از سر پل رد می شدم صحنه ای رو دیدم. یه پسر. پسری که هر کس از کنارش رد می شد دستش رو به طرفش دراز می کرد و طلب حاجت از بنده خدا می کرد.
منم مث بقیه بدون تفاوت از کنارش رد شدم. اما به محض اینکه روی پله های پل به سمت پایین قدم میزاشتم. ذهنم درگیر این پسر شد. نتونستم تحمل کنم. برگشتم. رفتم کنارش. نشستم بغلش. ازش پرسیدم اسمت چیه؟ جوابی نداد. گفتم صدامو می شنوی؟ آروم زیر لب گفت آره. پرسیدم چند سالته؟ 15 سال. مدرسه چی. مدرسه نمیری؟ نه... واسه کسی کاری می کنی؟ نه. میخوام باهات صحبت کنم. میخوام حرفاتو تو روزنامه بنویسم همه بخونن. میخوام عکستو تو روزنامه بزنم. صحبت می کنی؟ گفت: نه برو. گفتم اینطوری شاید کسی بهت کمک کنه. مردم بهت کمک می کنن. مسئولین بهت پول میدن. خندید. گفت برو. نا امید شدم. از جام بلند شدم. همونطور که به عقب نگاه می کردم از خودم بدم اومد. چرا من باید ی لباس نو بپوشم وقتی هم سن و سالم تو حسرت ی وعده غذای گرمه. تو دلم گفتم پسر ای کاش حرف می زدی. اونوقت میدونستم چه تیتری بزنم. تیتری که دنیا رو تکون بده. شاید بعضی ها به خودشون بیان.
تیتر من:
مسئولین پشت میز نشین نظام جمهوری اسلامی ایران:
فرزند 15 ساله ایرانی در حسرت یک وعده غذای گرم است
-----------------------------------
پسر ایرانی تو، تو اون ساعت باید کنار بقیه هم سن و سالای خودت داخل دبیرستان میبودی. پس اونجا چرا؟ گدایی چرا؟
وای بر من
در
یک روز کاملا ابری و شرجی رشت به عنوان عکاس ورزشی لیگ برتر به ورزشگاه
عضدی رفتم تا هم شاهد بازی تیم محبوب گیلانی باشم و نیز یک گزارش کامل از
حواشی این بازی ارائه کنم.
عکاس: جواد کاظمی تکلیمی
سخته سخته درباره کسی و چیزی بخوای حرف بزنی که تا دو روز پیش کنارت
بوده و تمام غم و غصه ها رو باهات تقسیم می کرده. سخته الان نگاه کردن به
گهواره ای که تا دیروز نوزادی زیبا روی داخلش مشغول گریه کردن بود. سخته
ندیدن بچه های محله که مشغول بازی کردن با توپ های پلاستیکی بودن. سخته
ندیدن مش صفر که همیشه جلو در خونشون می نشست و انگار سالهاست که به فکر
فرو رفته. سخته نگاه کردن به نو عروس و دامادی که دارن از زیر هزاران خروار
سنگ و خاک بیرون می کشن. سخته دیدن جنازه مادری که بچه هاشو به اغوش گرفته
تا شاید اونارو بتونه نجات بده، اما... خداحافظ ایرانی، خداحافظ هموطن
خداحافظ بچه های وروجک هریس، ورزقان و اهر...
5 مرداد سالگرد خاکسپاری خلبان جوان شهیدسرلشکر سید علی اقبالی | ||
/ پیکری که بدستور صدام در نینوا و موصل دفن شد +تصاویر |
| |
خلبان جوان و دلیر ایرانزمین بیشتر تلمبهخانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهای عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد به همین منظور صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود و دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را به دو نیمه تبدیل کرده و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق دفن کنند. | ||
![]() پنجم مرداد سالروز خاکسپاری پیکر خونین سرلشکر خلبان جوان شهید سید علی اقبالی دوگاهه است که دشمن بعثی نیمی از پیکرش را در شهر نینوا و نیمی دیگر را در قبرستان موصل دفن کرده بود. |