۲۱ آبان ۹۱ ، ۲۰:۴۹
حمید فروشی جانباز 8 سال دفاع مقدس: کسی به فکر شهدا نیست
اشاره: جانباز سرافراز حاج حمید فروشی متولد سال 1338 در شهر ایلام، که سه مرتبه افتخار مجروحیت داشته است. فردی که در کنار شهدای گرانقدری مانند سید صادق شفیعی و مسعود ملکی با دشمنان بعثی به ستیز پرداخت و اکنون به یاد همسنگران خویش در مراسم گرامیداشت شهدای عملیات کربلای2 حضور یافته است. حاج حمید در عملیات های طریق القدس، آزادسازی بستان و هویزه که در نفربر زرهی PMP در آزادسازی شهر بستان (عملیات طریق القدس) سوخت و بارها برای جراحی پلاستیک به آلمان اعزام شد و در عملیات چلچراغ در سال 67 قطع نخاع شد و قریب به 24 سال است که زندگی خود را در ویلچر می گذراند.
از روحیات شهید مسعود ملکی برای مان بگویید.
شهدا جایگاه رفیعی دارند و ما کسی نیستیم که بخواهیم درباره شهدا حرفی بزنیم. شهید ملکی مظلوم بود، یک مظلوم به تمام معنا. شهدا راهشان را خودشان برگزیدند و ادامه دادند.
چطور با یکدیگر آشنا شدید؟
با شهید ملکی در زمان خدمت سربازی هم دوره بودم و پس از پایان دوره سربازی سرنوشت اینطور رقم خورد که من با بچه های رودبار مانند شهید سید صادق شفیعی و شهید مسعود ملکی بیشتر باشم. در جنگ کردستان با تعدادی از فرزندان برومند شهرستان رودبار همانند شهید سید صادق شفیعی، شهید مسعود ملکی، رضا کاظمی تکلیمی، رحمت یوسفی و فرهاد رشید حضور داشتند که من با آنها بسیار صمیمی بودم.
قبل از شروع جنگ تحمیلی صدام بر علیه جمهوری اسلامی در سال 1359 معمولا در استان کردستان در مناطق سنندج، دیواندره و سقز بودیم و در آن منطقه خیلی از بچه ها از جمله رحمان یوسفی و رضا کاظمی مجروح شدند. بعد از اینکه جنگ ایران و عراق شروع شد به جنوب منتقل و در منطقه اندیمشک ،کرخه، رقابیه و بستان مستقر شدیم.
در کدام عملیات ها حضور مستمر داشتید؟
در عملیات های مختلفی شرکت داشتم از جمله کرخه نور- عملیات آزادسازی بستان و هویزه- که به آزادسازی پادگان حمید منجر شد و خیلی از بچه های ما شهید شدند.
از شخصیت شهید سیدصادق شفیعی برای مان بگویید.
سید صادق فرزند زهرا بود. درباره ی صادق نمی توانم صحبت کنم چرا که او الگوی به تمام معنای بچه های رودبار بود. من با صادق در جنگ کردستان بیشتر آشنا شدم که این ارتباط تا زمان شهادت ایشان ادامه داشت.
در زمان عملیات کربلای1 در تیرماه 1365 در منطقه مهران بچه های لشکر25 کربلا در آن منطقه مستقر شدند و من نیز چون در لشکر امیرالمومنین(ع) ایلام بودم در آن عملیات با هم شرکت کردیم که در جمع ما شهدایی مانند برادران اسدزاده، نادعلی زاده و حسن صفرزاده که تنها فرزند خانواده بودحضور داشتند.
میزان مجروحیت شما؟
بیش از 70 درصد
آشنایی شما با مدیر مسئول هفته نامه شکوفه های زیتون(رضا کاظمی تکلیمی) از کجا آغاز شد؟
من و رضا هم سن بودیم و از لحاظ سنی در لشکر از همه کم سن تر بودیم و همین مسئله باعث می شد تا ما در جنگ کردستان و آغازین شروع جنگ تحمیلی و تا پایان جنگ با یکدیگر باشیم. من بیش از حد تصور به بچه های رودبار علاقه داشته و دارم و زمانی که بچه های ایلام به من می گفتند در گروهان یا گردان ما باش با آنها نرفتم و بچه های رودبار را به لحاظ حسن خلق، شجاعت و شهامت انتخاب کردم.
شما در کدام منطقه قطع نخاع شدید؟
من در منطقه عملیاتی مهران. روزهای پایانی جنگ بود که عملیات چلچراغ آغاز شد دقیقا 29 خرداد سال 67 با یک گلوله مستقیم مجروح و قطع نخاع شدم.
یک خاطره از شهید سید صادق شفیعی؟
ما در یکی از عملیات ها در خاک عراق بودیم. یک پای شهید صادق مجروح شده بود و من در یک لحظه دیدم شهید با جسم مجروح و خسته خود با یک سرباز عراقی به صورت تن به تن درگیر شد و عراقی را به زمین کوبید و او را کشت.
شما بعنوان یک جانباز 70 درصدی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنید؟
تاریخ نشان داده است که پس از تحمل سختی ها ، مشکلات و جنگ ها پرچم داران و صاحبان اصلی آن فراموش می شوند و فرصت طلبان زیر پای انقلابات سینه می زنند و شهدا، جانبازان، رزمندگان فراموش می شوند.
واقعا شهدا فراموش شده اند و این مراسمات و برنامه ها را خود خانواده شهدا ترتیب می دهند والا کسی به فکرشان نیست.
لازم به ذکر است با توجه به کمبود وقت از ایشان وعده گرفتیم تا مصاحبه ای مفصل با وی در خصوص شهدا، جانبازان و رزمندگان شهرستان رودبار در 8 سال دفاع مقدس انجام دهیم.
۹۱/۰۸/۲۱